{معرفی کتاب صدایی که شنیده نشد: نگرشهای اجتماعی – فرهنگی و توسعه نامتوازن در ایران}
ایرانیان در سالهای قبل از انقلاب سال ۱۳۵۷ چگونه میاندیشیدند؟ جامعهشناسان چه تحلیلی از آن اوضاع داشتند و به رژیم شاه چه گفتند؟ واکنشها در برابر آنچه جامعهشناسان میگفتند چه بود؟
یکی از مهمترین اسناد برای پاسخ دادن به این سؤالات، تحقیقی است که با عنوان «طرح آیندهنگری» توسط مجید تهرانیان (۱۳۹۱-۱۳۱۶) و علی اسدی (۱۳۷۰-۱۳۱۴) در سال ۱۳۵۳ انجام شده است. این تحقیق شامل نظرسنجی از مردم ایران و مصاحبه با گروههای مختلف نخبگان است. عباس عبدی و محسن گودرزی، بخش عمده این تحقیق را بعد از سالها در قالب کتاب «صدایی که شنیده نشد: نگرشهای اجتماعی-فرهنگی و توسعه نامتوازن ایران» در سال ۱۳۹۶ تدوین کرده و نشر نی آنرا منتشر کرده است.
پرسش اصلی مجید تهرانیان آن بوده که جامعه ایران دهه ۱۳۵۰ چقدر توان تحمل تغییرات وسیع ناشی از نوسازی اقتصادی و اجتماعی را داشته است؟ و ایرانیان تحت چنان شرایطی چگونه زندگی میکرده، جهان خود را چگونه میدیده، و شرایط اجتماعی را چگونه تفسیر میکردهاند؟
جهان ایرانی دهه ۱۳۵۰ از یک سو خوشبینانه به تغییرات شتابان، رشد طبقه متوسط، صنعتیشدن و ثبات مینگریست و از سویی دیگر آبستن حوادث بوده است. علی اسدی در تحقیقاتش نشان داده بود که در بین تودهها و نخبگان میل بازگشت به گذشته و بهویژه پناه بردن به مذهب، بر اثر شدت تغییرات، در حال رشد بود. «تحقیقات نشان میداد ارزشهای مدنظر حکومت وقت حتی در بین گروههی که پایگاه آن محسوب میشد، عمومیت نداشت.» (ص. ۱۵)
نتیجه این تحقیقات در سال ۱۳۵۴ در همایشی با عنوان «طرح آیندهنگری» با شرکت صاحبنظران در شیراز ارائه شده است. هرمز مهرداد به بیگانگی سیاسی دانشجویان اشاره کرده و میگوید «از یک طرف اصرار طبقه جوان و تحصیلکرده به شرکت در امور سیاسی و از طرف دیگر رویه مسئولین و مدیران سیاسی که معمولاً رضایت و علاقهای به شرکت جوانان تحصیلکرده در فعالیت سیاسی نشان نمیدهند باعث شد نوعی بیگانگی سیاسی در طبقه دانشجو ایجاد شود. ... تحقیقاتی که انستیتوی مطالعات اجتماعی دانشگاه تهران ... نشان میدهد ۹۰ درصد دانشجویان سیاستمداران ایرانی را ناصالح تشخیص دادهاند. ... بیش از ۵۰ درصد این دانشجویان مشکل عمده سیاسی ایران را بیتوجهی رهبران سیاسی به مشکلات اقتصادی و اجتماعی و وجود نابرابری و بیعدالتی ذکر کردهاند.» (ص ۱۸)
سیدمحمدباقر نجفی با اشاره به مذاکرات و گفتوگو با متفکرین روحانی، میگوید «کلیه افراد مصاحبهشده از رسانهها ناراضی بودند و نسبت به برنامههای مذهبی آنها بدبین بودند و با تأکید بر اهمیت رسانهها آنها را در شرایط فعلی غیرمعنوی و غیراخلاقی میدانستند.» (ص. ۲۰) و داریوش همایون میگوید «اصل قضیه این است که جوانان تعلق خاطری به وضع موجود ندارند و در ضمن منفعت مستقری هم در حفظ آن نمیبینند. ... هیچ انتظاری جز وضعی که با آن روبهرو هستیم (یعنی کنار کشیدن اکثریت بزرگ جوانان این مملکت و ناسازگاری با وضع موجود) نمیتوانیم داشته باشیم.» (ص. ۲۱)
تاریخ نشان داد که حق با مجید تهرانیان، علی اسدی، هرمز مهرداد و داریوش همایون بود. آنها از خودبیگانگی سیاسی، پناه بردن به مذهب، نارضایتی اجتماعی و ظرفیت بههمریختگی ساختار قدرت را دریافته بودند، اما کسانی بودند که از سر محافظهکاری را تعلق به ساختار سیاسی، به جای نقد علمی، دست به دامان رد کردن علوم اجتماعی زدند.
تورج فرازمند در همان همایش میگوید «هیچ کدام از تعاریفی که آقای همایون و آقای نیکخواه در مورد نظام سیاسی بیان کردند ... به نظر من با کشور ما جور در نمیآید، چون بر اساس یک داوری غلط و روش آماری بیپایه و ناصحیح (منظور مثلا متد آماری است که باید در میشیگان پیاده شود اما در یزد استفاده میکنند). ... گفتید رژیم سیاسی چیزی است و توسعه سیاسی چیزی دیگر، در این مملکت دو هزار و پانصد سال است که این دو پیوستگی مطلق خود را دارند، و اگر آنها را از هم جدا کنیم، بیان توسعه سیاسی با ضوابط غربی صحیح نخواهد بود».
نظام سیاسی پهلوی ترجیح داد به عوض مواجهه با واقعیت، محققان و روششان را غربی بخواند؛ گویی حقایقی که علوم اجتماعی بیان میکند، جهنمی است که سیاسیون توان مواجهه با آن ندارند. صدای جامعهشناسان تا وقتی که انقلاب نشد، شنیده نشد.
کتاب «صدایی که شنیده نشد: نگرشهای اجتماعی-فرهنگی و توسعه نامتوازن ایران» را نشر نی در ۳۲۵ صفحه منتشر کرده است.